نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ثمره ی عشق

یخی که عاشق خورشید شد ...

زمستان تمام شده و بهار آمده بود. گل‌ها و گیاهان، یکی یکی سرشان را از خاک بیرون می‌آوردند. تکه‌ی یخ کنار سنگ بزرگ نشسته ‌بود. تمام زمستان سرش را به سینه‌ی سنگ گذاشته بود؛ جای خوبی برای خوابیدن بود. باد سردی که از کوه می‌وزید، تن یخ را سفت و محکم کرده بود. تن‌اش شفاف و بلوری شده بود. چند روزی بود تکه‌ی یخ احساس می‌کرد چیزی تن‌اش را قلقلک می‌دهد. یک روز آرام چشم‌هایش را باز کرد و از لابه‌لای شاخه‌های درختی که کنارش بود، نوری دید. کنجکاو شد و به درخت گفت: «کمی شاخه‌هایت را کنار می‌زنی؟» درخت با بی‌حوصلگی شاخه‌هایش را کنار زد. تکه یخ چشمش...
16 تير 1393

ای خدای مهربان...

دوستت دارم خدایا ، ای خدای مهربان ای که هستی در وجودم ، توی قلبم مثل جان دوست دارم زندگی را ، در هوایش زنده ام من که خوشبختم ، سپاست میگذارم بیکران دلخوشی هایم زیادند و برایم دلپذیر عشق مامان ، عشق بابا ، مهر خوب دیگران ای خدا ، با دستهای کوچکم خواهم ز تو تا کنی شادان دل خوبان ،تو از پیر و جوان نام زیبای نیایش تا همیشه با من است دوست دارم نام خود را در هر زمان در هر مکان برای عشق کوچکم نیایش عزیز مامان جون (مامانِ بابا)   بعضی وقتا شاکی میشدی از اینکه چرا اسمت رو نیایش گذاشتم چرا فاطمه نذاشتم ...خب علاقه داری به اسم فاطمه خیلی هم خوبه ولی اینکه اسم خودت رو دوست داشته باشی و او...
11 تير 1393
3171 11 16 ادامه مطلب

خوشحـــــالم...

خوشحالی ، خریدن یک بادکنک جدید است خوشحالی یک قاشق پر از ژله است خوشحالی سواری با یک قطار بخار قدیمی است خوشحالی پشت سر هم نخودی خندیدن است خوشحالی بالا رفتن از درختی است که دوست داریم وای نگاه کن رو دستم یک کفش دوزک نشسته این یعنی خوشحالی ! خوشحالی بازی با بهترین دوستم است خوشحالی احساس کردن باد ، لابه لای موهایم است وقتی که دارم تا جایی که میتوانم با سرعت دوچرخه سواری میکنم... خوشحالی باباست ، وقتی با من بازی میکند خوشحالی محکم بغل کردن مامان است خوشحالی انتخاب چیزی برای هدیه دادن است ! خوشحالی ، " تولدت مبارک " گفتن به هر کسی ست که دوستش دارم ... خوشحالی خنده است ... من خوشحالم ، من خوش...
26 خرداد 1393
4145 12 15 ادامه مطلب

عیدتون مبارک

چقدر پنجره را بي‌بهار بگذاري *** و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري مگر قرار نشد شيشه‌اي از آن مي ناب *** براي روز مبادا كنار بگذاري بيا كه روز مباداي ما رسيد از راه *** كه گفته است كه ما را خمار بگذاري گمان كنم تو هم اي گل بدت نمي‌آيد *** هميشه سر به سر روزگار بگذاري نيايي و همه‌ي سر رسيدهامان را *** مدام چشم به راه بهار بگذاري به پاي بوس تو خون دانه مي‌كنيم و رواست *** كه نام ديگر ما را انار بگذاري گمان كنم وسط كوچه‌ي دوازدهم *** قرار بود با ما قرار بگذاري چراغ بر كف و روشن بيا، مگر داغي *** به جان اين شب دنباله دار بگذاري   وقتی فهمیدی فردا تولد امام زمانه از خوشحالی جیغی ک...
22 خرداد 1393

یه لبخند ، مهمان ما باشید !

توی خواب و بیداری بودی که شنیدم داری میگی : یه پیامک بزن یه پیامک پـــ یا مـــ ک ... گفتم به کی مامان ؟ گفتی اِاِاِاِ یه پیامک بزن خنده ام گرفته بود خیلی جالب بود میدونی من هنوز راحت نمیتونم بگم پیامک ولی برای تو اس ام اس زیاد معنی نداره همون پیامک ! یاد حرف استادم افتادم یه بار تو کلاس گفت نگید هلی کوپتر عادت کنید بگید بالگرد ... پس فردا جلوی بچه تون بگید هلی کوپتر بهتون میخنده و میگه : بگو بالگـــَرد بی کلاس بازی در نیار مامان ! نمیدونم شماها به یه برش هلالی از هندونه  چی میگید؟! اما نیایش میگه یه لبخند ! یه لبخند هندونه بهم بده هنوزم که هنوزه وقتی شب بعد از یکی دو ساعت با هم حرف زدن و قصه...
21 خرداد 1393

زیر باران باید رفت !

ایشون که معرف حضور هستن ! ایراد از عکاسی بنده است ! با اون بارونی که دیروز اومد واقعا معنی واقعی هیجان زدگی رو درک کردی اینقدر کیف کردی زیراون بارون یه هو زدی بیرون و دور حیاط میدویدی و میخندیدی ....بارونش واقعا تند بود  تگرگ هم بود و از دیدن دوباره اش خوشحال شدی این دومین باران بهاری خیلی خوبه امسال بود... دفعه ی اولش تو خواب بودی عزیزم! ولی این دفعه خیلی خوش گذشت بهت... خدا رو شکر...     هفته ی پیش نمایشگاه گل بود ما هم یه ساعتی تونستیم بریم دیدار گل ها ! قشنگ بود ....دیدن گل ها آرامش میده به آدم کاش زودتر میرسیدیم...زیاد عکس نگرفتم      ...
9 خرداد 1393

خوب ترینم تولدت مبارک ...

هیچ گاه ، قرص هایی که حال آدم را خوب میکنند جای خوب هایی که دل آدم را قرص میکنند، نمی گیرند...       چند وقتی میشه که مرتب تقویم رو میزی رو برمیداری و هی میپرسی تولدت کدوم صفحه است ؟ هر صفحه ی این تقویم رومیزی خوشگل که هدیه ی آقا سجاده یه عکسی داره که خیلی هم قشنگه و دوسش داری از روی عکسها حفظ شدی که کدوم صفحه تولد کیاس؟ تولد بابا ، من ، خاله ، عمو ، مامان جونا ، بابا جونا ، عمه ...و البته تولد خودت     روز دوشنبه خیلی خوشحال بودی که بالاخره از بین همه تولد هایی که تاریخ هاش رو یاد گرفتی تولدبابایی رسیده : 6 خرداد تولد بابا بود و روز قبلش اومدم مهد دنبالت و با هم رفتیم...
7 خرداد 1393

سمفونی نیایش !!!

کااااااااااااااشکـــــــــــی کا کا کاااااااااااشکـــی زنبااااااااااااااار ، زنبااااااااااااااااااار کَ کَ کَــــــــرِت کَ کَ کَــــــــرِت (carrot) دووووووووووووووووووووووست دااااااااشت .... آ آ آ آ  !!!!!!!!!!!!!   همین جا تو اتاقت هستم و دارم وبگردی میکنم که صدای آوازت توجهم رو جلب میکنه نگات میکنم داری با ادای خاصی میخونی با یه حرکات دست و چشم جالب و با مزه و تموم که میشه دستت رو روی سینه ات میذاری و میگی خیلی ممنان خیلی ممنان !!!! نتونستم چیزی نگم ! گفتم عزززززززززززیزززززززززززززززززززم قربونت برم چی میخوندی به منم میگی ؟  گفتی آخه میدونی من عادت دارم قبل از...
31 ارديبهشت 1393
1614 10 10 ادامه مطلب

این روزا....

این روزا... از کجای این روزا شروع کنم؟ چند وقته هی میخوام بیام بنویسم نمیذاری که! یک بارم داشتم مینوشتم که سیستم رو خاموش کردی و ... ـــمیگم این نی نی وبلاگ این همه امکانات خوب گذاشته خوب یه save هم میگرفت از مطالب حین نوشتن چی میشد خووو ـــ  وقتی دیدی چهره ام رفت تو هم با ناراحتی گفتی مگه کار داشتی هنوز؟! منم دیدم خودت متوجه شدی هیچی نگفتم و بغلت کردم تو هم گفتی آخه تو با من بازی نمیکنی - آخه جان مادر تو که سیر بازی نمیشی فدات شم میدونم حق با توئه چه کار کنم با اینکه صبح تا ظهر مهد میری ولی بازم بهانه میگیری وقتی خونه هستی و میگی کاش مهد بعداز ظهر ها هم باز بود! نمیدونم یعنی واقعا من وقت برات کم میذ...
26 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد