از عشق بخون و از مهر بنویس...
از روزی که مدرسه تموم شد و جشن الفبا برگزار هم دلتنگ بودی برای دوستان و مدرسه هم خوشحال که دیگه نمیخواد صبح زود بیدار شی و کلی مشق بنویسی همون روز جشن الفبا خیلی اصرار داشتی منم بیام مدرسه با اینکه غیر از نماینده کلاس مادرای دیگه قرار نبود بیان که البته دو سه نفر بازم برای کمک اومدن...منم کیک سفارش دادم و آوردم مدرسه بابایی لطف کرد و اون روز رو مرخصی گرفت تا داداشی رو نگه داره و ما توی کلاس جشن کوچولویی برپا کنیم برای شما عشقا به سلامتی تموم شد اما من همچنان دغدغه ی مدرسه داشتم برات از مدیر مدرسه و کادرش کمی ناراحت و دلگیر و دلخور بودم از معلم کم و بیش انتظارات بیشتری داشتم ....از معاون فرهنگی خیلی بیشتر .... بگذریم تصمیم گرفت...
نویسنده :
مامانی
15:58