عجـــــــــــــــب تحلیلی !
یه روز قبل از عید قربان با یه کاردستی خوشگل که خدا رو شکر به نسبت پارسالیت خیلی خیلی بهتر درست شده بود ، اومدی خونه و کلی برام تعریف کردی که گوسفند رو چه جوری قربونی میکنن!!!!!! (البته نا گفته نماند که متاسفانه یا خوشبختانه قربونی کردن گوسفند رو با جزییات تمام بعد از عروسی دیده بودی و کاملا تو ذهنت بود) خب من کلا هر جا بخوان مرغ و خروس و گوسفند و هر حیوون بیچاره ی دیگه ای رو سر ببرن فرار میکنم با چهار تا پا! ولی تو چهار چشمی ، اون شب نگاه میکردی و بعدشم با آب و تاب برا ی همه تعریف که چه جوری .... بگذریم... امروز وقتی اومدم دنبالت دیدم دوباره با همون کار دستی اومدی بیرون از کلاس ! چیزی به روی خودم نیاوردم چون میدو...