یه دنیا ، یه یسنا ...
از اون شب قشنگی که به دیدار دوستای نازنینمون رفتیم هنوز یه هفته نگذشته ولی دلمون چه قدر براشون تنگ شده انگار وقتی دست تو دست هم میذاریم و نگاهمون با هم عجین میشه دلتنگی ها هم بیشتر میشه و البته دوستی ها محکم تر .... الهه ی عزیز و یسنای نازش دوستای مهربون من و تو هستن نیایشم ،الهه ی عزیزم همیشه با قلم زیبا و پر احساسش که از روزهای زیبای کودکی یسنای گل مینویسه منو جذب صفا و صمیمیت و یکرنگیش کرد و با وجود این همه فاصـــــله حس میکردم خیلی دلم به دلش نزدیکه و واقعا هم همین طور بود توی اولین دیدارمون میتونستم حس کنم همون احساسی رو که از پشت این فاصله ها هم بهش داشتم دوستتون دارم عزیزای دل و برام باعث افتخار بود گذروندن شبی با شما و چه قدر...