نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ثمره ی عشق

رنگ خدایی ...

" رنگ خدایی (بپذیرید) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است و ما تنها او را می پرستیم. " سوره بقره آیه 138         قصه هایی که خدا می گفت آبی بودند، آبی ارغوانی. قصه های خدا ما را یاد آسمان می انداختند، یاد آسمان و دریا. یاد لبخندهایی که آبی بودند، یاد بادهایی که روی عرشه می وزیدند و یاد اتفاق هایی که آرام می افتادند.     شعرهایی که خدا یادمان می داد سبز بودند، سبز چمنی. شعرهای خدا مارا یاد درختان می انداختند. یاد درختان و بهار. یاد نگاه هایی که سبز بودند و یاد روزهایی که مثل نسیم، آرام می وزیدند و در تقویم ما جا می شدند.     دست های خدا پر از قصه و ...
26 ارديبهشت 1392

جاموندنیـــــــا !

 چه کار کنم خووووو !!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟ هر چی فکر کردم ، فکــــــــــــرکردم هیچی به ذهنم نرسید غیر از همین جاموندنیای مامان کوثر جوونی ، تازه یادم نمیاد اصل ِ اصلش مالِ کی بودهههههههه!!!!!!!! دیگه ببخشید که ما وقتی کم میاریم متوسل میشیم به خلاقیت های دیگران ! هر کی هم اعتراض داشت خودش عنوان بده حالا اگه دوس دارید بفرمایید ادامه           این عکس ها از همون سری عکس های مسافرته که جامونده بود تو موبایلم! همون پارک جنگلی علی آباد کتوله!         این جا هم که معلومه کجاست دیگه دلت میخواست خودت تنهایی حمومی کنی دوست داری بگی حمومی به جای حمو...
24 ارديبهشت 1392

تموم شد دیگه !!!

   تله کابین نمک آبرود 10 / 2 / 92     چه گل های خوشگل و خوش بویی به به           تله کابین رو ببین داره میره بالا !                     وای پایین رو ببین چه همه سقف های رنگی رنگی حیف که رنگشون دیده نمیشه تو عکس         رو دوش بابا چه کیفی میده         چه با حال ! یه میز و یه عالمه صندلی          من یه خرگوشم میخوام برم تو لونه ام !!!         ...
21 ارديبهشت 1392

سیاست های وروجکی !!!

دیروز موقع نهار وقتی سه تایی کنار هم بودیم دوباره یه چشمه از اون سیاست بازی هات رو رو کردی : در حالی که دستات رو رو به آسمون گرفته بودی و زیر چشمی من و بابا رو نگاه میکردی زیر لب گفتی :   خدایا یه بچه به من بده من تنهام یه دختر بهم بده نه یه پسر بده آخه من خودم دخترم! اول یه دختر بده یعد یه پسر بده         از اونجایی که دیگه میدونم وقتی تو حالِ خودت هستی و داری با خودت و خدای خودت حرف میزنی ! من نباید حرفی بزنم ، سکوت کرده بودم و تو دلم میخندیدم بهت   همیشه وقتی داری با خودت حرف میزنی در حالی که دلت میخواد یه جوری حرف بزنی که من بفهمم و غیر مستقیم نیازت رو ...
18 ارديبهشت 1392

دریا بازی ...

      نگران نشین ، نفس عمیق هم نیازی نیست ! ر ِلَکس ر ِلَـــکس رلکس تررررررر ادامه فقط عکسه !!!  بابل سر - 9 اردیبهشت               مجبوری آخه مامانی اینقدر پــُـرش کنی ؟!             دریا ، یه ماهی مرده رو آورد تو ساحل ، وقتی دیدی با غصه آوردیش نشونم دادی : که مامان بیا ببین یه ماهی پژمرده !!! و بعدشم میخواستی خاکش کنی !!!!                 این دو تا عکس مخصوص مامان تسنیم گلی !!!       &...
17 ارديبهشت 1392

16 اردیبــــهــشت...

آن شب که ماه عاشقانه هایمان را تماشا می کرد آن شب که شب پره ها عاشقانه تر ، تو را می جستند و اتاقم سرشار از عطر بوسه و ترانه بود دانستم که تو پژواک تمام عاشقانه های تاریخی...         هشت سال پیش توی اون روز بارونی وقتی دستامون رو به هم دادیم عهد بستیم تا ابد با هم بمونیم عاشقانه         دوســـــــــــِت دارم همسرم باهات میمونم تا همیشه عاشقانه به خاطر همه چی ازت ممنـــــــــــــــــــونم مهربونم          پی نوشت 1 :   بهت میگم نیایشم میای با هم بریم کیک بخریم؟   میگی : چیــــــــــ...
16 ارديبهشت 1392

بهارانه با تو ...

  سفر امسال ما به شمال کشور توی روزهای اردیبهشتی یه صفای دیگه ای داشت که برای من شخصا واقعا لذت بخش بود اونم عطر سحر انگیز بهار نارنج بود که از قبل از ساری تا بعد از بابلسر فضا رو آرامش بخش تر کرده بود ...   شکوفه های بهار نارنج ، هم زیبا هم خوش عطر، کنار اون همه سبزی و طراوت شمال یه چیز دیگه بود...دلم میخواست جشنواره ی ملی بهار نارنج هم بابل باشیم ولی خب تازه از 11 اردیبهشت شروع میشد و برای ما مقدور نبود ...حیف...   ولی خب همین قدر هم انرژی زیادی بهمون داد اون فضای دل انگیز شمال...جای همه دوستان خالی...به نظرم اردیبهشت واقعا موقع خوبی برای سفر هست کاش همیشه قسمت بشه...         اگه ...
14 ارديبهشت 1392

ميلاد گل مبارك ...

      مهربانانه بیا ، دعام بکن تو شفاعتم پیش خدام بکن     روز میلاد گل ُ جشن می گیریم سر سجاده بشین دعام بکن     شهرک قصه با تو رنگین میشه صداتو کم میارم ، صدام بکن     منو با دلواپسی جا نذاری بیا از دلواپسی رهام بکن     دارم از فاصله ها دق میکنم آغوش ِ داغ تو ، تکیه گام بکن     مامانی دلم گرفته ، سینهَ تُو بستر بارش گریه هام بکن     ای فرشته ی نجاتم ، مادرم خسته ام ، خوابم میاد ، لالام بکن ...            ♥ عید همگی مبارک   ♥ مامان خوبم ،م...
9 ارديبهشت 1392

چه با حــــــــــــال !!!

تکه کلامی که این روزها افتاده سر زبونت و مدام برای هر چیزی میگی:   چه با حال! البته خب ناگفته نماند که ما هم خیلی خوشمون اومده که تو این جوری میگی نفسم         بفرما ادامه ...     مامان ببین چه بایونی میاد چه باحال         شدت بارون توی عکس خوب دیده نمیشه چون به ذهنم نرسید که دارم رو به نور عکس میگیرم خوب نشده ولی خب برای یه بارم که شده زیر یه بارون حسابی رفتی         قیافه شو خداااااااااا       مامان این جا رو ببین چه با حاله !     سنگ هایی که از روشو...
7 ارديبهشت 1392

باز باران با ترانه ... میخورد بر بام خانه ...

... اما نیایش میگه:  مامان ببـــین این بایـــونا چه گد شیطونن همش دایَن لگد میزنن نمیذایَن من بخوابم ای بابا !!!!!         چترها را باید بست زیر باران باید رفت!           توضیحات نوشت! (مخصوص کسانی که براشون نامفهوم بوده جمله ی دخملی ما) : لگد زدن بارونای شیطون که مانع خواب دخملی ما شده اند ، استعاره ای ساخته شده توسط نیایشی برای بیان صدای بارون بر بام خانه است !  و ربط این دو تا عکس به این موضوع اینه که :باز باران با ترانه که میخوره بر بام خانه باید مثل اینا بری زیرش تا خیس ِخیس بشی و به ترانه اش گوش بدی ، نه اینکه بخوابی و بگی صداش...
4 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد