نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ثمره ی عشق

به نیاز آمده ام در پی نازی که تویی...

بهار زیبایی که مدت ها منتظر اومدنش بودی داره از راه میرسه.... امروز آخرین روز از زمستون سال 91 و اولین روز از سال جدیده ! چند ساعت دیگه به سال تحویل بیشتر نمونده ....   بیدار شدی تا آخرین برگ گل رو رنگ کنی ....همون گل هایی که هر روز یکیشون رو رنگ میکردی تا بهار بیاد و دیشب وقتی دیدی فقط یه گل مونده با ذوق گفتی: آخ جون یعنی فردا که بیدار شم ، بهار اومده مامان؟   ولی امروز صبح که از خواب بیدار شدیم  بازم زمستون اومد و چشمامون رو به برفااااااااا وا شد!!! آره  خب ! چرا این شکلی شدین  اینجا داره برف میاد بازم برف !   مثل اینکه بهار ، یا هنوز زورش به زمستون نمیرسه ! و یا خیلی خیلی ناا...
30 اسفند 1391

نازترین غنچه و گل زندگی !

    ناز ترین غنچه و گل زندگی با صدای نیایش و اصل دکلمه و آهنگ در ادامه... خیلی قشنگه من که خیلی دوسِش دارم این لالایی رو و نیایش هم خیلی دوست داره       ساخت كد آهنگ ساخت كد موزیک آنلاین بالاخره این پست رو هم گذاشتم بعد از مدت هاااااااااااااااااااا   با صدای نیایش:                           ساخت كد آهنگ ساخت كد موزیک آنلاین                               از سی دی ستاره ی طلایی ...
26 اسفند 1391

آآآآآآآآآدم برفـــــــــــــــــــی!!!!!!

تا حالا دیده بودی کسی 5 روز مونده به بهار و سال نو ، از برف و آدم برفی و برف بازی بگه؟   خب حالا ببین من میگم ، مگه چیه ؟  آخه این پست ادامه ی پست قبله !!! و چاره ای نیست باید همین الان بذارمش تازه میخوام تا جایی که میشه تمام خاطرات مربوط به سا ل91 رو تموم کنم هر چند که بازم بعضی چیزا رو جا انداختم و وقت نشد که برات بنویسمشون ولی بازم سعی ام رو میکنم عزیزکم با اینکه این روزا خیلی کار دارم ولی دلم هم نمیاد ایجا رو ول کنم و برم!!!!!!!!!!   به جای اینکه بعد از یه عالمه کار برم استراحت کنم  مثل همین الان !!! یا بخوابم وقتی تو خوابی ...... میام اینجا تا خیلی عقب نمونم  از نوشتن حالا برای...
25 اسفند 1391

باز کن پنجره را دخترکم ، فصل بهار است...!

بفرما ادامه لطفا...     از روز 1٢ اسفند که چشممون به جمال شکوفه های بهاری درخت های زردآلوی حیاط افتاد میخواستم این پست رو بذارم که تا الان طول کشید! اون روز اینقدر از دیدن شکوفه های بهاری و صدای چه چه پرنده ها دلم حال اومده بود و ذوق داشتم برای گذاشتن این پست که عنوانش رو همون روز گذاشتم ولی نشد که عکس هاش رو بذارم!!!!!     اون روز که شکوفه های سفید و خوش بوی زردآلو رو دیدی با ذوق وصف ناشدنی ای ! گفتی وای مامان ببین بهار اومده               قربونت برم اینقدر منتظر اومدن بهار بودی که خدا میدونه هر روز می پرسیدی پس کی به...
23 اسفند 1391

پس بابا چی؟!!!

این پست مخصوص اون عده از دوستان عزیز هست که پست   "منو یاد خودم بنداز دوباره " رو دیده و نظر داده اند لطفا دیگر دوستان اگه مایل به مشاهده عکس ها درادامه ی مطلب میباشند اول از اون پست دیدن فرمایند بعد بیان این یکی پست !!! با تشکر قبلی نیایش میگه مامان ببین این نی نی چه جوری منو نیگا میکنه!!!!!!! مگه چیه؟ دخمل بابام خب !!!!!!    چند تا از عکس های بابایی و نیایش رو هم گذاشتم  بازم اونایی که پست " منو یاد خودم بنداز دوباره " رو ندیدن حتما ببینن     بابایی     نیایش     بابایی     نیایش     بابایی &...
17 اسفند 1391

شاهکارهای تو !

  این چیه؟ اگه گفتین! نیایش میگه یه آینه کشیده  به نظرتون آیینه اش آشنا نیست؟       خیلی علاقه داره با بچه های بزرگ تر از خودش دوس بشه من اینجوری فکرمیکردم و میکنم ...! تا اون روزی که توی کلوپ پاندا با این ستایش خانوم دوس شد و گفت:  مامان میدونی چیا باهاش دوس شدم ؟ : برای اینکه لباسش قرمز بود مثل من !!!!           این عکس هم که احتیاج به توضیح ندایه معلومه چه قدر عشق ظرف شستنه جیگرم         اینجا چی میبینید؟ خیلی چیزاااااااااا؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! مثلا فکر میکنید مامان زهره هم هست؟؟؟؟؟؟     ...
15 اسفند 1391

منو یاد ِ خودم بنداز دوباره !

نیایش 13 فروردین 91   ادامه اش یادتون نره!... دو تا عکس دیگه هم اضافه شد...   وقتی نگاهم میکنی تکرار دنیای توام ... تو آرزوهای منی من مثل رویای توام...                    مامان زهره یک تا سه سال!!!!!!!!!      توی این دو تا عکس هم فکر کنم من و نیایش هر دومون شش ماهه مون نشده !!!!                 ...
12 اسفند 1391

امروز سنجاب بشیم!!!!!!

چند وقتی میشه که دلت میخواد هر روز صبح که از خواب بیدار میشی نقش یه حیوونی رو بازی کنی یه روز مثلا بیدار میشی میگی مامان امروز پروانه بشیم ...چَشم؟ (به جای خب یا باشه بعضی وقتا میپرسی چشم؟ یعنی من باید تو جوابت بگم چشم!) یه روز دیگه میگی حالا ماهی بشیم یا جوجه بشم تو مرغ بشی بابا خروس! یه روزه دیگه هم میگی نه مرغ و جوجه نشیم مرغ و جوجه  که حرف نمیزنه فقط صداش میاد مثل سی دی صوتی!!! یا امروز بره بشم یا مثلا زنبور بشیم....یا خرگوش یا حتی الاغ!!!!!! یادمه یه بار گفتی مامان تو خرگوش بشو بیا پیش من که زنبورم باهام بازی کن حوصله ام سر نره بهم میگفتی این جوری بپر باید بشینی بعد بپری.... گفتم : مامانی من ...
9 اسفند 1391

عیوس بشی الهی !

عزیز دلم چند روز پیش بهم گفتی : مامان میشه اون توری های سفید رو بهم بدی ؟! گفتم چیو مامان ؟ گفتی همونا دیگه .... با دست اشاره میکردی به داخل کمد ... گفتی : اونا که تو کمدته ... اون بالااااااااااااا! خوب نگاه کردم دیدم کله قندایی رو میگی که مال عروسیم بوده که رو سرمون می ساییدن و شیرینی میریختن تو زندگی نو پامون ... بهت دادم ... توی جعبه اش یه عکسی بود از عروسیم با ذوق گفتی: مامان چه گد اینجا خوشگل بودی تو این عکسه که من دایَم میبینم خیلی خوشگل بودی چه قدر حیف شد خیلی خوشگل بودی!!!!!!! اینم منم   حالا خوبه یه عالمه عکس به در ودیوار اتاقمون هست ولی یه جوری میگفتی انگار بار اولته داری میبینی عکسش...
8 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد