نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ثمره ی عشق

یلدا مبارک

  یلدا یعنی بهانه ای برای لحظه ای در کنار هم شاد بودن  و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا. یلداتان مبارک و زندگیتان پر از بهانه های شاد باد.     بلندترین شب سال هم ، خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی  بوسه ی گرم خداوند بر صورت زندگی ، وقتی همه چیز یخ می زند. و هیچ زمستانی ماندنی نیست  حتی اگر همه شب هایش "شب یلدا" باشد... اینم برای نیایش نازم فدات شم دخترم  این سومین شب یلدایی که با تو دارم عاشقتم خورشید دختر یلداست یلدا نام فرشته ای است، بالا بلند، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره یلدا نرم نرمک ب...
30 آذر 1390

کد ما در جشنواره : 146

ما نی نی ها هممون به کد   146 رای میدیم شما چی دوستای مهربون !؟! شما هم اگه از این طرح خوشتون اومده رای بدید دیگه لفطن! کد 146 یادتون نره  خیلی ممنون! ...
25 آذر 1390

باز این چه شورش است که در جان واژه‌هاست...

با اشک‌هاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیه‌ها را مرور کرد ذهنش ز روضه‌های مجسّم عبور کرد شاعر بساط سینه‌زدن را که جور کرد احساس کرد از همه عالم جدا شده ست در بیت‌هاش مجلس ماتم به پا شده ست در اوج روضه، خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار ، دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت باز این چه شورش است که در جان واژه‌هاست شاعر، شکست خورده‌ی طوفان واژه‌هاست بی‌اختیار شد، قلمش را رها گذاشت دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت یک بیت بعد، واژه‌ی لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت حس کرد پا به پاش جهان گریه می‌کند دارد...
12 آذر 1390

ما برگشتیم!

سلام به همه دوستای خوب و مهربونم که توی مدتی که نبودم به یادم بودن و ممنون بابت نظرات قشنگ و محبت آمیز همگی ...من هم به یاد همه بودم و دلم براتون تنگ شده بود ولی از روزی که برگشتیم خستگیم اونقدر زیاد بود که نتونستم پست جدید بذارم  و کمی هم سرما خوردم و فکر کنم نیایش هم داره سرما میخوره خدا کنه مثل دفعه قبل نشه که خیلی سخت بود و البته می خواستم به احترام این ایام عزاداری، پست عکس ها و خاطرات نیایش رو بعدا براتون بذارم ان شا الله دراولین فرصت ... بازم ممنون از همگی که به یاد ما بودید ما هم جای شما رو خالی کردیم ان شا الله همگی سالم و شاد و موفق باشید دوستدار همه شما نیایش و مامانی راستی دخملی هم بالاخره یاد گرفته ...
10 آذر 1390

سفر به مالزی

دختر گلم ، شیرین زبونم قراره بریم یه جای دور ... بذار از اول بگم!  عمه مینو جون 3 ، 4 ماه بعد از مراسم عروسی ما راهی کشور مالزی شد یعنی دی ماه سال 85 برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در رشته خودش یعنی تئاتر و کارگردانی و دیگه درسش تقریبا تموم شده  ولی میخواد مالزی بمونه و همون جا کار کنه و ان شا الله اگه خدا بخواد ویزای کارش هم درست شده و اما اینا رو گفتم که بگم حالا داره ازدواج میکنه و ان شا الله که خوشبخت بشه حالا با هر کی هر جای دنیا که هست ان شا الله همیشه شاد باشه و چون مامان جون و بابا جون هم اونجا بودن  میخواستن تا قبل از اومدنشون به ایران یه مراسم عقد و عروسی کوچولو بگیرن تا به سلا...
27 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد