نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

ثمره ی عشق

ادامه عکس های سفر شمال

ساعت 9 صبح روز 4 مهر بابا امان (نزدیکای بجنورد) برای صبحانه توقف کردیم   ساعت 2 ظهر برای نهار رفتیم نهار خوران گرگان و یه کم تو جنگل یا به قول نیایش جندل ها گشتیم  شب رسیدیم بابل سر و یه شب اونجا موندیم(هتل میچکا) صبح روز 5 مهر رفتیم دریا و تا ساعت تولد نیایش یعنی 12 و 25 دقیقه دریا بودیم وقتی بهش میگم تپل شو ..لپاشو این جوری می کنه و میگه :من لُپا چا (لپام چاقه) شب رسیدیم نمک آبرود و دو شب اونجا موندیم روز اول یعنی 6 مهر که خیلی خیلی بارونی بود ولی روز بعد 7 مهر هوا بهتر شد، بارون نیومد ولی هوا سرد شده بود یه کم اینم نیایش جون خسته که دیگه خوابش برده تو ر...
13 مهر 1390

سفر به شمال ( مهر90 )

سلام به همه دوستای خوبم ما برگشتیم ... روز دوشنبه 4 مهر راه افتادیم به سمت شمال تا برای روز تولد نیایش جون 5 مهر کنار دریا باشیم خدا رو شکر خیلی خوب بود نیایش هم خیلی عاشق دریا شده بود همش می گفت بیم دیا ، آب بادی ،شینا ولی خب اصلا تو آب نرفت وقتی موج میزد و آب می اومد تو ساحل نیایش فرار میکرد! نمیدونم شاید از مو ج ها میترسید آخه دریا خیلی موج داشت شایدم سردش بود آخه هوا یه کم سرد شده بود ولی در کل خیلی بهش خوش گذشت همش میگفت: دَیا  بیم  دیا (بریم دریا) من دیا خیلی خیلی دوووو (من دریا رو خیلی خیلی دوست دارم) لب ِ دیا عت (بریم لب دریا عکس بگیریم ) اَپ پیکو پیکو (اسب پیتکو پیتکو) روز تولدش بابل سر ب...
12 مهر 1390

روز تولد تو

تو کیستی که مرا مادر خواهی خواند...  وتاجی از افتخار بر سرم خواهی گذاشت  که بس ستودنی است تو نیایش منی عزیزکم از روزی که قدم های کوچولوت رو تو دنیای من گذاشتی و اومدی تا خودت دنیا رو تجربه کنی همه چی تو زندگی من عوض شد دنیام رنگ و بوی دیگه ای گرفت همه لحظه هام بوی خوب خوشبختی گرفت من خوشبخت بودم ولی اومدن تو، آرامش و معنی دیگه ای به زندگی من داد... تو منو بزرگ کردی، تو منو مادر کردی و من تا ابد مدیون تو و ممنون خدای توام... پنجمین روز از پاییز قشنگ که توی تقویم ما  روز تولد تو نام گرفت ... برای من شد یک روز خیلی خیلی عزیز و دوست داشتنی و به ی...
2 مهر 1390

نی نی شگفت انگیز من (کد 119)

جالبیه این عکس به اینه که خودش این کار رو کرده...  البته نیایش از همون کوچولوتریش هم کارایی می کرد که از سنش بیشتر بود توی پست های بعدی سعی میکنم عکس کارای عجیب و شیطونی هاش رو بذارم.... واقعا نمیدونستم کدوم عکسش رو بذارم ...ولی مهم نیست که جزو شگفت انگیزان نی نی وبلاگی باشه مهم اینه که من خودم میدونم چه ورووووجک شگفت انگیزی دارم!! خدا خودش همه ی وروجک های شگفت انگیز رو  نگه داره....   من موقعی که اومدم توی اتاق اینجوری بود (تو عکس پایین) دستشو لای در می بینید؟؟!! در کمدش رو همیشه از زیر در باز می کرد چون می دید دستش به دستگیره نمیرسه کشو رو می کشید بیرون و در کمد رو از زیر در باز می کرد حالا هم ک...
28 تير 1390

دست نوشته نیایش و بابایی برای مامانی

مامانی جونم سلام البته من هنوز یاد نگرفتم بگم سلام ولی خب تو که میدونی من با چه ادا و اطواری سلام میکنم که تو هم همش قربون صدقه ام میری به هر حال سلام ممنون که گذاشتی منم اینجا بنویسم هر چند وبلاگه خودمه مثلا...    ولی الان میخوام با کمک بابا برای تو بنویسم چون این همه مدت تو برام نوشتی خسته شدی بابایی بهم گفته فردا روز مادره، من که اول نفهمیدم چی گفت. وقتی گفت فردا روز مادره... من گفتم مامانی؟بابا گفت آره فردا روزه مامانه باید دختره خیلی خوبی باشی و لااقل فردا دیگه خسته اش نکنی همش بوسش کنی نازش کنی گفتم بوووو...............نا......نا....... گفت آره دختر بابا، نازش کن بوسش کن تا خستگیهاش در بره ماما...
2 خرداد 1390

بهشت رضا

عزیزم امروز سالروز فوت خاله منه، تنها خاله ام، خاله ای که شاید جز یکی دو خاطره چیزی ازش یادم نباشه ، خاله ای که خیلی دوسش داشتم و اونم منو خیلی دوست داشت خیلی مهربون بود خیلی، وقتی که 4 سالم بود اون رفت بهشت ، انگار این دنیا برای روح بزرگش خیلی کوچک بود وقتی که رفت 30 سال بیشتر نداشت و از شهادت شوهرش هم خبر نداشت خیلی ساده رفت ....خیلی........ وقتی به عنوان معلم ، بچه های مدرسه رو به اردو میبره ظاهرا توی راه یه جایی پیاده میشه چیزی بخره که موقع سوار شدن به اتوبوس، راننده هواسش نبوده و در حالی که خاله هنوز سوار نشده راه میفته و اونم میفته پایین و ضربه مغزی میشه به همین راحتی..... بیچاره اون بچه ها ........م...
31 ارديبهشت 1390

وبلاگ نیایش یک ماهه شد...!

عزیزکم امروز دقیقا یک ماه از درست کردن این وبلاگ برای تو میگذره...  دست خاله جون درد نکنه که پیشنهاد این کار رو داد ممنون خاله مهربون...   هر چند که من خاطره های زندگی با تو رو لحظه به لحظه از روزی که فهمیدم تو درون منی تا به دنیا اومدنت و ......تا یک ساله و نیمه شدنت ، همه رو مینوشتم برات تو سر رسید های هر سال که برای تو میگرفتم ،ولی خوب اینجا حال و هوای خاص خودش رو داره.!.. یک ماه پیش فکر نمیکردم بتونم خودم رو به این روز برسونم که هر روز رو تو تاریخ خودش برات بنویسم اینجا ولی خدا رو شکر تونستم تا جایی که میشد همه چی رو اینجا هم برات ثبت کردم تا الان فکر میکنم 62 تا پست ...
30 ارديبهشت 1390

من تو را دارم

عزیز دلم الان که دارم برات مینویسم تو خوابی و بابا هم با مامان بزرگ رفتن دندون پزشکی منم گفتم از فرصت استفاده کنم و برات بنویسم و  بازم بگم که چه قدر عاشقتم عزیزم... هر روز و هر لحظه بهت میگم ها ولی خب اگه خدای نکرده یه روز یادت بره که من چه قدر بهت میگفتم عاشقتم اینجا که بنویسم برا همیشه میمونه اگه خدا بخواد... الان که شیر خوردی و خوابیدی خیلی هم ناز خوابیدی(البته شما می می میخوری ها یا به قول خودت جی جی، نه شیشه.....    خیلی خسته بودی ،از صبح همش شیطونی کردی و همش میخواستی ببرمت دَدَر ولی آخه مامی جونم هوا خیلی گرم شده امروز خیلی هر چی بهت میگفتم بازم تو این آفتاب داغ ...
24 ارديبهشت 1390

برف زیبای زمستونی

این عکس مربوط به 21 دی 89 هست و اولین برف زمستونی مشهد،اولین بار بود که برف رو می دیدی و درک میکردی البته اول زیاد خوشت نمی اومد و پا رو برف نمیذاشتی، نمیدونم شایدم سردت شده بود ولی تو عکس بعدی که چند روز بعدترش برف اومده بود با هم رفتیم  تو حیاط برف بازی و خیلی دوست داشتی عزیزم  دیگه نمیخواستی بیای تو خونه ...
16 ارديبهشت 1390

به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

کدامین شب از آن شب تیره تر بود که زهرا حایل دیوار و در بود شبی کاندر هجوم تیغ بیداد سرت را سینه زهرا سپر بود زمان بر سینه خود سنگ می کوفت زمین از داغ زهرا شعله ور بود عطش نوشان کوفی آتشین اند که حتی کوثر آنجا بی اثر بود شراب کوفیان خون حسین است شراب فاطمه خون جگر بود   تو می دیدی ولی لب بسته بودی که آیین محمد (ص) در خطر بود   ندانستم که در چشم حقیقت کدامین مصلحت مد نظر بود   گلویت استخوانی آتشین داشت که فریادت فقط در چشم تر بود چرا ابلیس را رسوا نکردی؟ عقاب تیغ تو بی بال و پر بود؟ فدای تیغ عریان تو گردم کسی آیا ز تو مظلوم تر بود؟ ...
16 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد